نویسنده: محمد غفارنیا




 

گرد خانه‌ی كعبه در طواف بودم (1)، كه پیر مردی را دیدم. در نهایت ضعف و ناتوانی بود. غبار سفر بر سیمایش نشسته و عصا به دست، با تكیه برآن طواف می‌كرد.
نزدیك رفتم؛ پرسیدم: از كجا می‌آیی؟
پرسید: تو از كجایی؟
ازخراسان..
-تا به حال چنین اسمی نشنیده‌ام؛ خراسان دیگر كجاست؟ تا این جا چقدر راه دارد؟
-دو تا سه ماه راه است.
-خوشا به حال شما ! همسایه‌ی این خانه‌اید و لابد هر سال به زیارتش می‌آیید.
-از محل تو تا این جا چقدر راه است؟
-پنج سال راه پیموده ام تا به اینجا رسیده‌ام. وقتی حركت كردم اثر سفیدی در سر و موی من نبود و اینك از رنج سفر پیر و ناتوان شده‌ام.
-به خدا سوگند این مشقتی بزرگ است؛ ولی در عین حال اطاعتی نیكو و محبتی صادقانه در پیشگاه حق به حساب خواهد آمد.
از شنیدن این سخن شادان شد و لبخندی زد؛ سپس این شعر را خواند:

زر من هویت و ان شطت بك الدار *** و حال من دونه حجب و استار
لا یمنعنك بعد من زیارته *** ان المحب لمن یهواه زوار (2)

همان را كه به او دل بسته‌ای زیارت كن، هر چند خانه‌اش دور است و حجاب‌ها میان تو و او جدایی افكنده است.

دوری راه هرگز نباید تو را از زیارتش باز دارد؛ زیرا عاشق همیشه به زیارت محبوبش می‌رود، جذبه‌ی خانه خدا آن قدر زیاد است كه دل‎‌های سرشار از ایمان را از دور و نزدیك، به خود می‌خواند و پیر و جوان، كوچك و بزرگ، از هر نژاد و قبیله، لبیك گویان، عاشقانه به سویش می‌شتابند؛ تا جلوه‎‌های ذات پاك محبوب را در سرزمینی مقدس با چشم جان به تماشا بنشینند و رحمت بی‌دریغش را در روح و جان خود جاری ببینند (3) باری،

رشته‌ای بر گردنم افكنده دوست *** می‌كشد هر جا كه خاطر خواه اوست

پی‌نوشت‌ها:

1-او، شخصی به نام ابوالقاسم، بشر بن محمد بن یاسر است.
2-روح الجنان: ج8، ص89: حج/28.
3-تفسیر نمونه: ج14، ص71.

منبع مقاله :
غفارنیا، محمد، (1387) 142 قصّه از قرآن: همراه با شأن نزول آیاتی از قرآن، قم: جامعه القرآن الکریم، چاپ اول